همواره تازگی و شادابی مورد توجّه همگی ماست. همگان بهار و شروع جدید را دوست میداریم ولی چرا از تجدید افکار کهنه و پوسیده خویش غافلیم و از تعصبات بیهوده دست برنمیداریم؟!
در کلام خداوند است که: سرشت تازهای را که در نیکی و پاکی حقیقی و بهصورت خدا آفریده شده است، به خود بپوشانید.
مولانا نیز در همین رابطه میگوید:
از این شمع بسوزید، دل و جان بفروزید تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
آری، باید با نور و عشق الهی دل و جان را روشن کرد و افکار و عقاید کهنه و خرافی را به دور افکند و تن و جان تازهای یافت.
عطّار نیشابوری بر این باور است : هنگامیکه از دست جان کهنه و فرسوده رهائی یافتم و نو گشتم، توانستم به ملاقات خداوند نائل گردم و به وصال برسم:
چو من فانی شدم از جان کهنه مرا افتاد با جانان ملاقات
و در ادامه مولانا یادآور میگردد که بزرگترین دشمن ما انسانها این جسم خاکی و کهنه ماست که هیچگاه نمیتوان به آن اعتماد کرد( زیرا هیچگاه مانند دایی و عمو با ما خویشاوند نزدیک نخواهد شد):
دلا این تن عدو کهنه تست عدو کهنه، خال و عم نگردد
صائب تبریزی تأکید میکند که بایستی خیلی زود از خواب غفلت بیدار شد و از این زندگی ناشایست دست برداشت و از نادانی کودکانه رهائی یافت که عمر بسی کوتاه است و باید آگاه شد و هوشیارانه زیست نمود:
تا به کی در خواب سنگین، روزگارم بگذرد؟ زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد؟
چند اوقات گرامی، همچو طفل نو سواد در ورق گردانی لیل و نهارم بگذرد؟
در کلام خداوند میفرماید: اگر مطابق طبیعت نفسانی خود زندگی کنید خواهید مرد، امّا اگر به یاری روح خدا اعمال جسمانی را نابود سازید خواهید زیست.
چنانکه شیخ بهائی نیز بر همین اساس میگوید با اطاعت و فرمانبرداری از احکام خداوند است که زندگی واقعی خواهیم داشت و در غیراینصورت به ظاهر زنده و در باطن مردهایم:
چون ز روی شوق کردی بندگی آن زمان داری نشان زندگی
آنکه در طاعت دلش افسرده است گر به ظاهر زنده، باطن مرده است